-
باید مطمئن شد که تمام شده !
29 اردیبهشت 1391 13:38
مدادرنگی ها : خوب بود اگر آدم جایی محکم کوبیده میشد به زمین و صدای خرد شدن استخوانهای خودش را میشنید. آن وقت میشد مطمئن باشد که افتادن تمام شده، تمام شده. +منم به این موضوع فک میکنم.
-
بمبی درون من ...
28 اردیبهشت 1391 00:37
من تنهاتر از تو نیستم : هر کجا ایستاده ای بمان نزدیک تر نیا این جا " درون من " بمبی برای انفجار دیر کرده است !
-
مثلن دانشجو اند !
27 اردیبهشت 1391 11:33
خدااایااا چه قد بچه اند این ها !!!! +یعنی به زور دستام را جمع کردم توی بغلم که یهو رها نشن توی صورتشون ! ++خووو من که تا یک ساعت دیگه مجبورم تو این خراب شده بشینم چه طوری لوس بازی اینا را تحمل کنم ؟
-
محیا
26 اردیبهشت 1391 00:20
محیا : ما یه عمر عادت کردیم برای چیزهایی که میخواهیم و بهشون نمی رسیم فاتحه بخوانیم
-
و خدایی که ...
25 اردیبهشت 1391 00:14
من یکی از ضعف های زندگیم این بود که نتوانستم همیشه - توی هر موقعیتی - و خالصانه خدا را مخاطب حرفهام قرار بدم !!! انگار که مطمئن نباشم به تغییر !!! انگار که مطمئن باشم گفتنش حتی چیزی را واسم تغییر نمیده ! با اینکه مقید و معتقدم ! با اینکه بعد از نمازهام دعا میکنم با اینکه سعی کردم قرآن از زندگیم حذف نشه اما خیلی از...
-
(بابک صحرایی/حامی/نیکی کریمی/رامبد)
21 اردیبهشت 1391 20:51
view این عکس را دوست داشتم دلم خواست منم بذارم اینجا -انگار که یه ترکیب رنگ خوشکلی توش می بینم
-
دیده بوسی
21 اردیبهشت 1391 13:08
امروز که این واژه را شنیدم به نظرم رسید عجب واژه ی خوش لحنیه ! "دیده بوسی" +نمیدونم از نظر ساختاری البته درسته یا نه ! هی وای من
-
سه شنبه روزی در کنار سعدی!
12 اردیبهشت 1391 21:45
... روزهای خوب در کنار دوستای خوب ... فراموش نمی شوند !
-
ثریا تو چشات ....
12 اردیبهشت 1391 21:36
یه ثریا و سپیده و حنا هم نشدیم تا بلکه یه خواننده پیدا بشه برا اسمم امون آهنگ بخوانه حالا حضور شاعر و شعر در وصف ناممون پیش کش !!!!!
-
هیچ کس نمیخواد دلش خونه ی غم بشه!
6 اردیبهشت 1391 14:43
گاهی دلتنگی میاد بغض میشه توی گلوت !!! براش هم فرقی نمیکنه چه قدر کار روی سرت تلنبار شده نمی فهمه هم تو فردا باید سر حال باشی ! نمی فهمه! دل تنگی هیچچچچی نمی فهمه فقط گاهی یواش میاد بغض میشه توی گلوت !
-
we are all together
1 اردیبهشت 1391 12:21
روزهای خوب روزهائیه که با دوست های خوب سپری بشه! ۳۱ فروردین ۹۱ از اون روزهای خوب و پر خنده بود این روزها کم پیش میاد ! گاهی پیش میاد ! اما خاطره میشه .... + و من چه قد این خاطره ها را دوست دارم
-
بی خیالی ملی!
27 فروردین 1391 09:17
امروز دانشگاه نرفتم! با اینکه کلاس های مهمی داشتم! موندم خونه وبلاگ به روز کنم بیکار بچرخم و به ریش تمام آدم هایی که زندگی را جدی گرفتن بخندم و از اخطار استاد که قصد میکنه من را حذف کنه نترسم! و هم چنان به بی خیالی خودم ادامه بدم
-
واسم بخند!
23 فروردین 1391 17:45
حالا می بینم از مردهایی که وقتی می خندند گوشه ی گونه اشون یه چال کوچولو می افته خیلی خوشم می آید ! +دروغ چرا!؟ کاش یکی از اون ها مال من بود بعد اون وقت من فقط خندیدنش را تماشا می کردم همیشه ! هی مدام!
-
من خیلی روزها با این متن زندگی کردم.
17 فروردین 1391 21:29
باید محکم توی بغل می گرفتی اش: واقعیت عکس زن دیگری است که اتفاقی توی کیفِ سفر من، در ریو دو ژانیرو پیدا میشود، روز قبل از سالِ نو. آن دنبال برس مویاش میگشته که با دیدن نامههای عاشقانهای که مال ِ او نبودهاند، به هم میریزد. آن توی فرودگاه ریو، مرا ترک کرد. میخواست بدون من برگردد پاریس، و من توی وضعیتی نبودم که...
-
ببین چه ژستی هم گرفتن شیطون ها
16 فروردین 1391 21:43
آخه من چه جوری بگم عاشق این عروسک های خاطره انگیزم! انگار که با کودکی هات رشد کردن انگار که قدم به قدم باهات جلو اومدن انگار که بخوان توی ایییین همه شلوغی لبخند را به لب هات بیارن. آخه من چه جوری بگم چه قدر عاشق اشون!!!!!!
-
عیدی که گذشت
15 فروردین 1391 13:16
امسال اولین و تنها سالی بود که سر سفره عید گریه کردم. حتی وقتی بابا را بوسیدم؛ حتی وقتی مامان را بوسیدم. حالم خوب بود اما نمیدونم یه دفعه چرا یه بغض خونه کرد توی گلوم !!!!!!!! اولین سالی بود که مسافرت نرفتیم.(توی این چندسال اخیر) بعد از مریضی عزیزکوچولومون از پادر اومدیم. حوصله ی مسافرت نداشتیم .ماندیم خونه و بازم دعا...
-
خدا اینترنت را از دل ما نگیره
4 فروردین 1391 14:05
- معتاد شدیم رفت ! +راستی سال نو مبارک!
-
البته همه علایق یکسان ندارند که!
25 اسفند 1390 17:08
شواهد نشان میده من تنها شیرازی هستم که کلم پلو دوست نداره !!!
-
دیالوگ های ماندگار1
21 اسفند 1390 08:56
خسرو شکیبایی-خانه سبز: ببین٬ دلخوری باش عصبانی هستی٬ باش قهری٬ باش هر چی میخوای باشی٬ باش ولی حق نداری با من حرف نزنی! فهمیدی؟
-
*
14 اسفند 1390 23:30
گیرم همه جهان جهنم
-
زمین سوخته ام ناامید و بی برکت !
7 اسفند 1390 19:16
گفته بودم کنکور لعنتی از سرم بگذره نفس میکشم ! گفته بودم انتظار روزهای خوب را می کشم ! گفته بودم! فقط گفته بودم ! زندگی بی رحم تر از این حرفاست که بهترین ها را از دستت بیرون نکشه ! گفته بودم اما نمی دونستم چه روزهایی در پیش روست ! یادم رفته بود بازی های روزگار را ! یادم رفته بود! + ....
-
جمعه بعدازظهر-28 بهمن!!!!
28 بهمن 1390 16:23
امروز نفس کشیدن بعد از کنکوره
-
روزشماری میکنم
17 بهمن 1390 20:48
هیچی دیگه ! بالاخره شمارش معکوس کنکور هم شروع شد +این لعنتی از سرم بگذره ! بلکه بتوانم نفس راحتی بکشم ++ کم طاقت شدم
-
که غم درون دیده ام قطره قطره آب میشود
10 بهمن 1390 10:48
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود + همینطوری که شکیبایی میخوانه؛ همین جا؛ دقیقن همین جا هی تکرار کنی: تمام هستیم خراب می شود /// خراب می شود /// خراب می شود /// بعد تا آخرش باهم بخوانید: خراب می شود /// تمام هستی ام خراب می...
-
فراز نشیب؛ نشیب نشیب ...
5 بهمن 1390 21:11
روزهای مانده تا کنکور دغدغه های من ! امید به آینده بهتر بودن فردا ؟ ازدست دادن رتبه توی دانشگاه آخرین تلاش ها برای کنکور هنوز مریضی عزیزکوچولو هنوز دعا؛ هنوز اشک؛ هنوز انتظار ............. +این روزها عجب روزهای پر حادثه ای شده خدایا یه کم آهسته تر هنوز قلبم درد میکنه! فرصت می خوام
-
بی تو غیر از باد در دستم نبود!
1 بهمن 1390 19:04
کلن نداشتن رفیق فابریک یه غمه ! از دست دادنش هزار و یک غمه !!!! مخصوصن وقتی به زندگیت نگاه کنی ببینی بعد از ازدست دادن اونها بوده که زندگیت تو دایره تکرار افتاده ... که فرو رفتی ... که درجا زدی. که دیگه از اون دوستی های ناب خبری نیست که بغض فروخورده ات را پشت این خط های دلتنگی جا میذاری که دیگه کسی نیست بهت بگه دیوونه...
-
به همین سادگی که می بینی
30 آذر 1390 20:50
آذر هم اومد و رفت این خنده های نخندیده شده هم منتظر ماندند تا ماه بعد ! نشکفتند ! مجالی نداشتند ! انتظار روح آدم را له می کنه !!! +راستی یلدا مبارک !
-
احساس کردم میشود دنیای دیگر داشت
20 آذر 1390 11:26
همین دیگه ! یه وقت هایی دلت می گیره ! از عالم و آدم می بری و پناه می یاری به همین چند خط دل تنگی !!! حالا م هر چی خاطرات خوب و خوش و خوشمزه داری مرور کن از هیچچ کدومشون کمترین دلخوشی نصیبت نمیشه بعد به خودت میگی این روزها بگذرن ... این روزها بگذرن ... این روزها می گذرن !!! خب؟ آخرش که چی ؟
-
روزهای مبهم فردا !؟!
5 آذر 1390 11:28
فروغ : می ترسم زودتر از آن که فکر می کنم بمیرم و کارهایم ناتمام بماند پ.ن : من هم می ترسم !
-
این من لعنتی قانون سرش نمی شود !
30 آبان 1390 01:00
این منِ لعنتی این روزها درس نمیخوانه مثل روزهای اخر آبان شده هی بیخودی کش و قوس می آید نبینه تمام شدنش را ! اما تمام می شه ! روزهای آبان هم تمام می شه ! امید بسته به اول آذر !!!!!!!! بیخودی! همین طوری ! فکر می کند اول آذر بیاد درس می خواند حساب کرده اگر اول آذر درس بخوانه به کنکور هم می رسد ** منِ این روزها سنگین...