میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

کاش حواسمون باشه!

 

برنارد ملتزر میگه:


  <<  قبل از اینکه چیزی بگویی از خودت بپرس آیا آن چیزی که می خواهی بگویی

حقیقت دارد!؟ آیا از روی محبت است!؟ آیا ضروری است!؟ آیا مفید است!؟ 

اگر جواب خیر است شاید آن چیزی که قصد داری بیان کنی

باید ناگفته بماند!!!  >>

منم همین را میگم

مرد اگر بودم.
نبودنــت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ی دوری سیگار می کشیدم .
نبودنــت دود می شد
و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه .
بعد تکیه می دادم به صندلی ...
چشمهایم را می بستم ...
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم
تا بیشتر از یادم بروی .
نامرد اگر بودم ،
نبودنـــت را تا حالا باید...
فراموش کرده باشم .
مرد نیستم؛ اما نامرد هم نیستم !
زنم
و نبودنـت پیرهنم شده است . . . 
 
 
+facebook

جرم تو زندگی‌ست

1-

صف  بسته اند پیش تو دیوارها مدام

قد می کشند دور و برت خارها مدام

جرم تو زندگی ست ، نفس می کشی زلال

سر می کشند دوروبرت مارها مدام

تو میوه داری از همه سو سنگ می خوری

این است سرنوشت ثمردارها مدام

تو راست قامتی و تناور ، از این سبب

تحریک می شوند تبردارها مدام

آزاد می شوی دگر از بندها اگر

راضی شوی به رسم دغل کارها مدام

آسوده می شوی تو از این فتنه های گنگ

عادت کنی اگر به لجن زارها مدام

اما تو عاشقی ، تو وعادت به منجلاب ؟

اما تو شاعری ، تو واین عارها مدام؟!!

نه نه ! تو سبز و روشن و پربرگ و بر بمان !

در حسرت نگاه تبردارها مدام



+ شعر از استادم،  دکتر حسنلی 

از وبلاگ جایی برای من

کم هستم
اصلا هم نگران کم شدنم نیستم
آنی که اگر کم باشم گمم میکند...
همانی است که اگر زیاد باشم حیفم میکند...

گاهی یه خاطره !

کارون چو گیسوان پریشان دختری

بر شانه های لخت زمین تاب می خورد

خورشید رفته است و نفس های داغ شب

بر سینه های پر تپش آب می خورد