میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

این من لعنتی قانون سرش نمی شود !

این منِ لعنتی این روزها درس نمیخوانه 

مثل روزهای اخر آبان شده 

هی بیخودی کش و قوس می آید نبینه تمام شدنش را ! 

اما تمام می شه ! 

روزهای آبان هم تمام می شه !  

  

امید بسته به اول آذر !!!!!!!! 

بیخودی! همین طوری ! 

 

فکر می کند اول آذر بیاد درس می خواند 

حساب کرده اگر اول آذر درس بخوانه به کنکور هم می رسد 

 

** منِ این روزها سنگین سنگین خودش را

در امتداد این روزهای خسته از تمام شدن می کشانه  

و چشم دوخته به اول آ‌ذر !!!

 

+ یعنی این خنده های نخندیده شده هم اول آذری دارند؟  

که بیایند؟ که بشکفند؟

یادم نرفته علاقه هام را !

 

من هنوز اگه حالم خوب باشه مربای آلبالو دوست دارم !

فردا می آورد هر آنچه که لایق آنی !

 

همین دیگه ! 

همین جوری دارن روزها می گذرن ! 

 -

تفریح ام شده شمردن روزهایی که تا کنکور مانده !!! 

منطقی اش را بخوای حساب کنی ۳ ماه و و دو هفته