میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

بابالنگ دراز

زندگی با جولیا و سالی برای من که طرفدار ترک دنیا هستم، به قدر کافی عذاب آور است.  

هر دو آنها از زمانی که پا به این دنیا گذاشته‌اند،  

همه‌ چیز داشته‌اند و خودشان را لایق خوشبختی می‌دانند. 

 فکر می‌کنند دنیا به آنها بدهکار است.  

شاید هم همینطور باشد؛  

دنیا هم قبول دارد که به آنها بدهکار است و حقّشان را می دهد. 

 ولی تا به حال به من دینی نداشته و از اول این را گفته‌است. 

 من حق ندارم از دنیا چیزی بخواهم، چون روزی می‌آید که تقاضایم را رد کند..."

بابالنگ‌دراز- جین وبستر 

 

کمرنگ تر از کمرنگ ..

امشب کسی به حال دلم ناخنک زده ست 

بر زخم های کهنه ی قلبم نمک زده ست 

این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه 

خون است اینکه بر  جگر من شتک زده ست 

قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین 

ما را فقط نه دوست، نه دشمن فلک زده ست 

امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد 

بر سفرا ای که نان دعایش کپک زده ست 

هرشب من آن غریبه که باور نمیکند 

نامرد روزگار به او هم کلک زده است 

دارد به باد می سپارد این پیام را 

سیب دلم برای تو ای دوست لک زده ست

خاطره ها از روزها باز می مانند

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

محیا

محیا : 

 

ما یه عمر عادت کردیم برای چیزهایی که میخواهیم و بهشون نمی رسیم فاتحه بخوانیم

(بابک صحرایی/حامی/نیکی کریمی/رامبد)

view این عکس را دوست داشتم 

دلم خواست منم بذارم اینجا 

-انگار که یه ترکیب رنگ خوشکلی توش می بینم