میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

هرچه میخواهی بکن اما "ریــاکــاری" مکن

می بخور منبر بسوزان ،مردم آزاری مکن ... 

 

 

+ مخاطب : 

حاج خانوم محترم نامحترم مدرسه 

که امروز با بی شرمی تمام ساعت کارم را کمتر حساب کرد 

و حقوقم از صفر به زیر صفر رسید  

و این درحالی بود که روز اول قرار بیشتری بسته بودیم 

و من .. من ساده 

روی کاغذ نیاورده بودم

حالا روی کاغذ؟ بیا برادری ات را ثابت کن... 

 

++ ناراحت نیستم حقوقم کم شده.اصلن روش حسابی نبوده 

ناراحتم که آدم بدها دارن نقش آدم خوب ها را بازی میکنن 

 ناراحتم که به صداقتم توهین شده

  

+++ شمام زمین میخوری حاج خانوم  ( از سری نفرین های پیرزنانه شیرازی)

 بـــــآزی بـه نــــوبــــت ..

گاهی دور..گاهی نزدیک

گاهی دلگرم میشم که هنوز انسان‌های نابی هستند 

که هرچند غریبه...هرچند دوور 

اما غرور کاذب این دنیای بی در و پیکر هنوز به شخصیتشون راه پیدا نکرده 

و میتوانی روی کمک اشون حساب کنی 

 

+ همین فقط خواستم خرسندی‌م را ازین تریبون اعلام بدارم

خب فک نمیکردم معلمی باشم تا این حد جدی !!

موقع تحویل نمره است 

بچه ها شور و هیجان دارن 

این یکی به آبا و اجدادت قسم میده که نمره ده اش را بیشتر کنی  

اون یکی از نمره اش راضی نیست اما نمیخواد چونه بزنه 

 

دنیای بچه ها هنوز پاکه 

عالم دیگه ای دارن 

به یکی اشون وعده میدم که بهش ارفاق کنم اما بعدی را جبران کنه 

و به دیگری....... 

 

+ زنگ تفریحه.یکی اشون میاد دفتر میگه خانم قول میدم از ماه دیگه درس بخوانم 

توی ذوقش نمیزنم.میگم خوبه.اما چشمم آب نمیخوره امتحان بعدی نمره 9 را حتی بکنه 15 

 

++میرم سر کلاس بعدی 

میم شاگرد شیطونه کلاسه.نمره اش کمه.برگه را میگیره و به نشانه تواضع جلو بچه ها خم میشه 

همه می خندن...میخوام بهش بخندم! به سرخوشیش! به دنیای پاکشون که هنوز پای خیلی زشتی ها بهش وا نشده 

اما اخم میکنم و ........ 

 

+++ بچه ها هنوز می ترسند.حرفهای خارج از کلاس بزنند.با ترس و لرز ازم سوالات شخصی می پرسند 

امروز اعتراف میکنن روزی که سر کلاسشون رفتم فک کردند 18 ساله ام و  ...

من فقط بهشون لبخند زدم 

 

++++ خواستم بگم خدایا شکرت.. بیشتر پناه دستامون باش

گاهی همینقد ساده.. همینقد عامیانه...گاهی فقط غر زدن

 

روزهایی میگذرونم که دوستشون ندارم 

هندونه هایی که برداشتم سنگین اند !! 

شونه هام نحیفه 

 

+ مدرسه خستم میکنه.. 

باید براشون جزوه آماده کنم  

برگه تصحیح کنم 

بدتر که باهاشون کنار بیام بی از آنکه عصبانیتم را نشون بدم 

 

++ کنکور دکترا نزدیکه 

همه توقع دارن 

همه فــــقـــــط توقع دارن 

خسته شدم از مشق و درس و کتاب 

 

چهارماه تا کنکوره... سیستم اعصابم بهم ریخته 

استرس خفه ام کرده..مدام چی بخوان چی نخوان 

چند روز گذشت چند روز مانده 

 

++ دارم پایان نامه را مینویسم 

همین الان توی طرحش دوقلو ....... 

مدت کارم کمه... توقع همه زیاده 

کاش یه شرحی چیزی برداشته بودم قال قضیه چندماه کنده میشد 

 

بعله البته که دهن پرکنه وقتی میپرسن موضوعت چیه 

سینه سپر کنی و صاف وایسی و بگی : بررسی ساختاری محتوایی فلان 

 

 

+++ بین ایــــــن هـــــمــــه کار ...مشکل...هدف بزرگ 

دورم را خلوت کردم اساسی.. 

جای خالی همه را حس میکنم 

اما 

بی معرفت های زندگی هرچه زوتر حذف شن زندگی بی ضرر تره 

 

گیرم تو رفاقت همیشه یه پای قضیه لنگه !!!! 

 

++++  گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست

یاد آن گچ ها که بودش روی دوش ...

+ مهرماه پر از اتفاق بود. 

اتفاق خوبه معلم شدن بود 

شدم خانم معلم و چند ساعت درهفته ادبیات دبیرستان تدریس میکنم 

مرحله جدیدی را دارم تجربه میکنم 

 

گاهی حواسم نیست و میخوام با شیطونی سرکلاس حرف بزنم که یهو  

به خودم میام.روم را میکنم به تخته...خنده ام را جمع میکنم و بعد درس را ادامه میدم

 

گاهی حواسم نیست میخوام خودمونی حرف بزنم و مثلن بگم : لامصب این ماژیکه هم که نمی نویسه 

بعد صدای خنده زیرزیرکی بچه ها را بشنوم و خودم را به نوشتن مشغول کنم تا ......  

 

گاهی خسته میشم و سرشون غر میزنم که خستم کردید..که چرا به حرفام نمیرسید 

بعد یادم میاد به توصیه استادی که پدرانه همیشه بهم گفتند مهربان و خوشرو باش..... مهربون و خوشرو !!! 

 

گاهی با بچه ها میخندم..میذارم راحت باشن..اونقد که یکیشون دست بذاره زیر چونه اش و خیره به من بگه : آخی ! 

بگم جانم مشکلی داری فلانی؟ بگه نه خانووم شما خیلی خوبین.ما خیلی دوستتون داریم 

بعد عاشق صداقت رفتارشون بشم ....

 

گاهی باید حواسم باشه شدم الگوی بچه ها 

مدام از نمره و معدل و درس و مشقم می پرسن و من باید بلد باشم بهشون روحیه بدم 

بهشون یاد بدم که چقد درس براشون مهمه .... 

 

بچه ها را دوست دارم.نه همشون را .البته .. 

بعضی ها شون انگار که ذاتن تنبل بار اومدن.. عصبانیم میکنن.اما لبخند میزنم و میخوام که قانعشون کنم باید بیشتر درس بخوانن 

بعضی هاشون ذاتن شیطونن..دوستشون دارم اما باید مدام بالا سرشون برسم و با خودکار بزنم رو میزشون که حواست به درس باشه دخترجووون 

 

خوبه... اینا خوبه 

اما مسئولیت سنگینه 

وقتی درس نمیخوانن..وقتی نمره اشون پایین میاد خودم را هم مسئول میدونم 

 

++ خدایا مــــددی