میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

خب فک نمیکردم معلمی باشم تا این حد جدی !!

موقع تحویل نمره است 

بچه ها شور و هیجان دارن 

این یکی به آبا و اجدادت قسم میده که نمره ده اش را بیشتر کنی  

اون یکی از نمره اش راضی نیست اما نمیخواد چونه بزنه 

 

دنیای بچه ها هنوز پاکه 

عالم دیگه ای دارن 

به یکی اشون وعده میدم که بهش ارفاق کنم اما بعدی را جبران کنه 

و به دیگری....... 

 

+ زنگ تفریحه.یکی اشون میاد دفتر میگه خانم قول میدم از ماه دیگه درس بخوانم 

توی ذوقش نمیزنم.میگم خوبه.اما چشمم آب نمیخوره امتحان بعدی نمره 9 را حتی بکنه 15 

 

++میرم سر کلاس بعدی 

میم شاگرد شیطونه کلاسه.نمره اش کمه.برگه را میگیره و به نشانه تواضع جلو بچه ها خم میشه 

همه می خندن...میخوام بهش بخندم! به سرخوشیش! به دنیای پاکشون که هنوز پای خیلی زشتی ها بهش وا نشده 

اما اخم میکنم و ........ 

 

+++ بچه ها هنوز می ترسند.حرفهای خارج از کلاس بزنند.با ترس و لرز ازم سوالات شخصی می پرسند 

امروز اعتراف میکنن روزی که سر کلاسشون رفتم فک کردند 18 ساله ام و  ...

من فقط بهشون لبخند زدم 

 

++++ خواستم بگم خدایا شکرت.. بیشتر پناه دستامون باش

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.