دلم روزهای دانشگاه را میخواد
اونم چهار ساله کارشناسی را...
دلم واسه چهارراه ادبیات... اتاق 106 و 111 تنگ شده
دلم واسه پچ پچ کردنای آروم آروم سر کلاس تنگ شده
دلم تنگ شده وارد کلاس که میشم دوستای قدیم را ببینم
دلم تنگ شده واسه اون تپش قلبهای اولیه
دلم تنگ شده توی گیر کردن این احساس که به فلانی سلام کنم یا نکنم...نکنه پرو شه !!!
دلم واسه سرخوشیامون تنگ شده
واسه نهار توی سلف و یک ساعت حرف زدن دورهمی
واسه ............................
دلم میخوات من باشم بچه ها باشن
روی اون صندلی های سفت و سخت بشینیم مثلن درس گوش بدیم
بعد حوصله مون سر بره شروع کنیم یواش زیر زیرکی پچ پچ کنیم
از فلان مدل لباس
از لاک ناخن هامون
از آرایش
از انواع لوازم ارایش
از خاطره ها و خندیدن های یواشکی
از اینکه کتاب نیاریم و شریکی یه کتاب روی صندلی بذاریم و سرمون توی سر هم یه گوش امون به حرفای استاد باشه یه گوشمون به حرفای هم.....
ای داد ! چی به سر دلامون اومده
دلم دل تنگه !!!
واسه ..........( کاش میشد واقعی تر بگم دلم دیگه واسه چی ها تنگ شده !!!)
بدو بدو توی آینه قبل از کلاس خودمون را ورانداز کردن
واسه دیررسیدن سر کلاس واسه واسه واسه
بچه ها ... بدجوری دلم هواتونو کرده
کجایید پس !!!
دوره ارشد هم تموم شد !!!
حالا من موندم و یـــــــــــه عــــــالـــم برنامه ای که خواه ناخواه باس باهاشون رو به رو شم :
پایان نامه
کـــنـــکـــور
ازدواج
+ یعنی 3 تا هست اما استخوان شکن ها !!!!
++ دارم از استرس فردا و فردا و فردا خفه میشم
خــدایــآ مــددی !!
کم هستم
اصلا هم نگران کم شدنم نیستم
آنی که اگر کم باشم گمم
میکند...
همانی است که اگر زیاد باشم حیفم میکند...