میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

نفهمیدند !

 

خواب دیدم /   

 زندگی با عصای مرگ قدم می زد/    

خواب دیدم/   

 چارلی چاپلین می گریست و می گفت :/  

                 سعی کردم بفهمند/   

                                        اما خندیدند/  

(؟؟؟)

لامحال

دلم می خواست کسی در حوالی احوال من نبود  

 دلم برای خواندن همان آواز قدیمی تنگ است  

من از پلک گشوده ی این پنجره ها می ترسم  

باید  بروم  جایی  دور 

باید  جایی  دور  بروم  

دیگر نه مولوی را دوست دارم و نه حوصله ی حافظ را  

تنها به کوچه می نگرم ... 

  

 *سیدعلی صالحی

 

 

پ.ن : خیلی داغونم ! 

هوای اینجا داره خفه ام می کنه !!! 

در دل به تنهایی او می خندم

 

یه روز در جواب شعر تنهایی حمید مصدق که تو وبلاگ گذاشته بودم یه دوست یه حرف جالبی زد که امروز مدام تو ذهنم تکرار می شد (بی دلیل ) 

 

این منصفانه نیست خودمون زخم خورده تنهایی باشیم و به تنهایی دیگری ریشخند بزنیم ! 

 

 

پ.ن : امروز احساس تنهایی میکردم ! 

پ.ن :یه ۴۵ دقیقه دیگه کلاس اندیشه دارم ! اوه

فروغ جاودانه

و این منم 

زنی تنها  

در آستانه فصلی سرد !!! 

 

 

امروز که به قول بچه ها بالاخره بعد از ۶ و ۷ ماه دوندگی و این در و اون در زدن توانستیم برنامه بزرگ داشت فروغ را برگزار کنیم .خیلی احساس غرور کردم  از اینکه برنامه عالی بود .خیلی ها اومده بودند و خیلی ها موقع رفتن راضی بیرون می رفتند ! 

 

فروغ را خیلی دوست دارم !

 

 

در کوچه باد می اید 

این ابتدای ویرانی ست 

آن روز هم که دستهای تو ویران شدند 

باد می آمد

به خانه بر می گردم

نمی دونم چرا مدتیه نمی توانم وارد سیستم بلاگفا  بشم !  

از بی وبلاگی هم داشتم خفه می شدم !  

باید می نوشتم !

دوباره برگشتم اینجا !! ! 

از این خونه خاطرات زیادی دارم ! خاطرات خوب زیادی داشتم! 

راستی 

سلام !