کلن نداشتن رفیق فابریک یه غمه !
از دست دادنش هزار و یک غمه !!!!
مخصوصن وقتی به زندگیت نگاه کنی ببینی بعد از ازدست دادن اونها بوده
که زندگیت تو دایره تکرار افتاده ...
که فرو رفتی ...
که درجا زدی.
که دیگه از اون دوستی های ناب خبری نیست
که بغض فروخورده ات را پشت این خط های دلتنگی جا میذاری
که دیگه کسی نیست بهت بگه دیوونه تو من را داری
چون دیگه اونها را نداری
چون اینایی که داری دنیای غم چشمات را نمی خوانن
شادی ت را هم ...
بگذریم !
پ.ن : حالا یاد گرفتم دو دستی دوستی های ناب را باید چسبید که روبه رو م خالیه
آذر هم اومد و رفت
این خنده های نخندیده شده هم منتظر ماندند تا ماه بعد !
نشکفتند !
مجالی نداشتند !
انتظار روح آدم را له می کنه !!!
+راستی یلدا مبارک !
همین دیگه !
یه وقت هایی دلت می گیره !
از عالم و آدم می بری و پناه می یاری به همین چند خط دل تنگی !!!
حالا م هر چی خاطرات خوب و خوش و خوشمزه داری مرور کن
از هیچچ کدومشون کمترین دلخوشی نصیبت نمیشه
بعد به خودت میگی این روزها بگذرن ... این روزها بگذرن ...
این روزها می گذرن !!!
خب؟ آخرش که چی ؟
فروغ :
می ترسم زودتر از آن که فکر می کنم بمیرم و کارهایم ناتمام بماند
پ.ن : من هم می ترسم !
این منِ لعنتی این روزها درس نمیخوانه
مثل روزهای اخر آبان شده
هی بیخودی کش و قوس می آید نبینه تمام شدنش را !
اما تمام می شه !
روزهای آبان هم تمام می شه !
امید بسته به اول آذر !!!!!!!!
بیخودی! همین طوری !
فکر می کند اول آذر بیاد درس می خواند
حساب کرده اگر اول آذر درس بخوانه به کنکور هم می رسد
** منِ این روزها سنگین سنگین خودش را
در امتداد این روزهای خسته از تمام شدن می کشانه
و چشم دوخته به اول آذر !!!
+ یعنی این خنده های نخندیده شده هم اول آذری دارند؟
که بیایند؟ که بشکفند؟