میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

باید زمان بگذرد...

 خانم کارما:

از پیشگویی‌هایش یکی هم این بود که باید زمان بگذرد 
تا اینقدر درست شده‌باشی که تاریخ حماقت‌هایت وقتی جلوی چشمت آمد،
 از ته دل بخندی.
 گفته بود هروقت حس کردی دیگر چیزی نمانده که اشک‌ات را سرازیر کند، 
که اینقدر شجاع شده‌ای که وقتی بحث‌اش پیش بیاید موضوع را عوض نکنی و رنگت نپرد، 
آنجا دقیقا همان‌موقع، تمام شده و به زندگی برگشته‌ای.
 پله بیست و دوم آفیس را که پایین آمدم، دیدم چه شانه‌هایم سبک شده، چه همه‌چیز پاک شده.



+ منم همین رو میگم.
از یه جایی به بعد تمام میشه| تمامش میکنی 
و برمی گردی به زندگی ...

از همان نقطه است که زندگی دوباره شروع میشه 

بــــ ا ز ی

 

  

خوب که فکر می کنم....می بینم این همه اشکهایی که از چشم هایمان می بارد از دود آتش بازی های دوران کودکیست که به چشممان رفته است....

همان هفت سنگ لعنتی که هی روی هم سنگ می چیدیم و می چیدیم....

همان گرگم به هوای ابلهانه...که یا گرگی بودیم که باید میدرید یا بره ایی که باید دریده میشد...

همان قایم باشک های مسخره که داوطلبانه چشم میزاشتیم و میشمردیم تا یکدیگر را گم کنیم....

همان لی لی کردنهای کورکورانه که مدام جلوی پای خودمان سنگ مینداختیم و از رویشان می پریدیم...و زیر لب یواشکی دعا می کردیم که همبازیمان پایش به سنگی که خودش جلوی پایش انداخته گیر کند و بسوزد!!!

و همان سوختن های کودکانه و کورکورانه شد همین سوختن هایی که زندگیمان را ؛ عواطفمان را، چشم ایمانمان و کاخ آرزوهایمان را خاکستر کرده است... 

 

لینک مطلب

منِ اول شخصِ همیشه مفرد :  

نه که حرفی نباشه واسه گفتن

اتفاقا حرف هست خعلی هم زیاده فقط من بلد نیستم بزنمشون

زورم بهشون نمیرسه

نه تنها زور من بلکه زور کلمه ها هم بهشون نمیرسه

وختی میپرسی "چرا ساکتی" و یه "نمیدونم چه مرگمه" جواب میگیری خودت تا تهش بخون که طرف انقد حرف داره و نتونسته بزنه که لال شده!

این حرفا مسموم ان! انگشت میندازی تو حلقت تا بالا بیاریشون میاد بالا ولی همونجا میمونه و بعضی وختا راه نفس کشیدنتم میگیره ولی بیرون نمیاد! فقط لال میشی

هی زور میزنی بگی! نمیشه

دوباره زور میزنی... دوباره و دوباره تا اینکه میری رو اسکرین سیور

اینجاس که ترجیح میدی ساکت باشی و یه مرگ چن روزه رو تجربه کنی تا اینکه هی زور بزنی و بجز درد گلو و چشمای قرمز چیزی واست نمونه!    

 

 + همینه رفیق 

وقتی جوابت را با سکوت ممتدم میگیری  

بفهم چقد کار از کار گذشته و .....  

 

++ آهنگ طوفانِ لیلا هم خوش نشسته این روزها

تا جان بدهد

 

 یادداشت های این دیوانه:

 

جایی باید باشد


غیر از این کنج تنهایی



تا آدم گاهی آنجا جان بدهد


مثلا آغوشـــــــــــ ِ تو....


یک دعای زیبا

خداوندا...

تقدیـرمـ را زیبـآ بنویس

کمکــ کـُטּ آنچـ ه را که تـو زود مـے خواهی مـَטּ دیـر نخواهـَمـ

و آنچه را که تـــو دیـــر مـے خواهی مـَטּ زود نخواهـَمـ