میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

منِ اول شخصِ همیشه مفرد :  

نه که حرفی نباشه واسه گفتن

اتفاقا حرف هست خعلی هم زیاده فقط من بلد نیستم بزنمشون

زورم بهشون نمیرسه

نه تنها زور من بلکه زور کلمه ها هم بهشون نمیرسه

وختی میپرسی "چرا ساکتی" و یه "نمیدونم چه مرگمه" جواب میگیری خودت تا تهش بخون که طرف انقد حرف داره و نتونسته بزنه که لال شده!

این حرفا مسموم ان! انگشت میندازی تو حلقت تا بالا بیاریشون میاد بالا ولی همونجا میمونه و بعضی وختا راه نفس کشیدنتم میگیره ولی بیرون نمیاد! فقط لال میشی

هی زور میزنی بگی! نمیشه

دوباره زور میزنی... دوباره و دوباره تا اینکه میری رو اسکرین سیور

اینجاس که ترجیح میدی ساکت باشی و یه مرگ چن روزه رو تجربه کنی تا اینکه هی زور بزنی و بجز درد گلو و چشمای قرمز چیزی واست نمونه!    

 

 + همینه رفیق 

وقتی جوابت را با سکوت ممتدم میگیری  

بفهم چقد کار از کار گذشته و .....  

 

++ آهنگ طوفانِ لیلا هم خوش نشسته این روزها

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.