میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

خدا خیلی بزرگه !

امروز توی برف ها

وقتی بی احتیاطی کردم

و خودم را پرت کردم توی برف ها

درد شدیدی توی دستم احساس کردم

تا مدت کوتاهی هیچ جوره جرات نداشتم دستم را بیرون بیارم و نگاهش کنم

مطمین بودم الانه که گوشت دستم پاره شده باشه

دردش وحشتناک بود و من بی احتیاطی بیشترم نپوشیدن دستکش بود توی اون لحظه

بچه ها هی جیغ و سر و صدا دستت را بیار ببین نکنه طوری شده

اما

دستم را که نگاه کردم فقط قرمز بود و درد میکرد و درد میکرد و درد میکرد

میخوام بگم مطمینم اگه خدا هوام نداشت حتمن با این بی احتیاطی گوشت دستم پاره میشد

و خدا را خیلی شکر که هوام را داشت

حالا ..ازوقتی برگشتیم خونه..هرچند باری که نگاه میکنم به کبودی دستم و زخم باریک کنارش

میگم خدایا شکرت..من خووب میفهمم امروز چقد هوام داشتی که کارم به بیمارستان نکشه و

 این شادی برف بازی را برام تلخ نکنی


+ گر نگهدار من آن است که من می دانم

شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.