میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

خدایا گرچه گاهی بد و بدزبانم... تو ببخش

روز چهارشنبه ۲۰ آذر منتظر خبر خووبه بودم

اما یه اشتباه رخ داده بود

و

من هیچ امید نداشتم که بشه یه جور حل و فصلش کرد

گـــریـــه کردم!!! زیــــآد

نه که اون خبره خیلی برام مهم بوده باشه

گریه کردم چون از بدشانسی اشتباهی رخ داده بود

امروز شنبه ۲۳ آذر ماه

اون آشتباه خود به خود حل شد

و خـــــــبــــر خــــوبــــه بهم رسید

و

من خیلی خوشحالم

+ بعداً بیشتر توضیح میدم



++ راستی  با حاج خانوممون  به توافق نرسیدم. تصمیمم قطعیه

با اینکه دانش آموزهام را دوست دارم

اما پایان ترم اول از مدرسه میرم 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.