میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

بازم غــُر میزنم..این یادداشت یک روزانه ساده است

اومده بودم یکم غــــُر بزنم  

اومده بودم بگم این حاج خانومه هست مدیر مدرسه

که همه راست میرن میگن حاج خانوم...چپ میرن میگن حاج خانوم 

 

(فک کنم بتوانم بگم) با بی شرمی تمام ساعت کارم را کمتر زد 

و حقوقم از صفر به زیر صفر رسید 

 

+ معلومه حقوق معلم آزاد کمه. اما یه جاهایی حقه.. یه جاهایی ناحق  

 روز اول ساعت کار و بیشتر بسته بودیم.اما امروز موقع امضای قرارداد 

بهم میگه مگه مسلمون نیستی؟ میگم هستم اما حق و حقوقی دارم 

میگه برا خدا کار کن..میگه خداروشکر کن توفیقت داده درس بدی 

 میگه ( با همان لهجه غلیظ شیرازیش): ووی ماشولو چرو شومو انقد پولکی هستی 

ماشالو شومو جوونی باید معنوی فک کنی 

میگه شمو بچه ای فعلن احتیاجی به پول نداری

 منم میگم .....منم جواب حرفهاش را میدم اما نه با بی حرمتی

 

++ حالام دلم گرفته. نه بخاطر حقوق و این حرفها

چون میبینم دنیا خیلی جای پرتی شده...چون آدمهاش..آدم بدهاش دارن نقش بازی کنن 

و این حال آدم را بد میکنه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.