امشب کسی به حال دلم ناخنک زده ست
بر زخم های کهنه ی قلبم نمک زده ست
این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه
خون است اینکه بر جگر من شتک زده ست
قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن فلک زده ست
امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفرا ای که نان دعایش کپک زده ست
هرشب من آن غریبه که باور نمیکند
نامرد روزگار به او هم کلک زده است
دارد به باد می سپارد این پیام را
سیب دلم برای تو ای دوست لک زده ست