میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

میان این برهوت، این منم؛ من مبهوت

خاطرات خانوم معلمی که منم...

یک روزمرگی ساده... شروعی برای نوشتن

 الان که این یادداشت رو می نویسم یک سال از تجربه رسمی کاری من می گذره

 در حالت عادی باید مدرسه تعطیل می بود و سه  چهارماه پیش  رو  به استراحت می گذشت

ولی حالا ....

در اوج روزهایی هستیم که کرونا سال تحصیلی  رو آشفته کرده  و ما باید با فعالیت های مجازی درس بچه ها رو پیش ببریم

تجربه جدید و متفاوتی بود و البته سردرد آور .... سردرد آور ...


+ میخوام نوشتن رو از سر بگیرم. همین جا... همین گوشه ی دنج بی هیاهویی که دارم...

هرگز در تخیلاتم چنین روزهایی وجود نداشتن ...

حالا من خانم معلمیم که توی این جاده سرد و سخت دست تنهاییش رو گرفته

و از  این شیشه بزرگ به بارش یکنواخت بارون چشم دوخته




+ جاده ؛ زمستون؛ اتوبوس ؛ بارون ؛ ......

نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی... تا در میکده شادان و غزلخوان بدوم


ماه مهر و مهربانی امسال هم داره میگذره 

و این در حالی هست که سرش سر ناسازگاری با این خانوم معلم خسته از بازی های روزگاره


امسال هم همچنان خانوم معلم هستم اما...

نه از شیراز ...... کوچ کردم  به انتهایی ترین نقطه جنوبی استانم فارس

تنها و بی حامی در انبوه مردمی که نمی شناسمشون



روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند...

 نشسته بودم جلوی تلویزیون

فکرم مشغول بود

یه آن به خودم اومدم دیدم

نیم ساعته 

با چه جدیتی

 دارم برنامه خیاطی آموزش پیژامه ی مردونه را دنبال می کنم ...


+ یعنی جدیت داشتم هااا 


گاهی دیر می فهمی 

لازم نیست حتمن به کسی بد کرده باشی؛ 

ذات بد توی هر موقعیتی خودش رو نشون میده

کاری هم نداره تو خوب بودی یا بد؛ خوبی کردی یا بدی ...


+ خلاصه از ما که گذشت .... همیشه می گذره

++ اما فاصله میگیرم، راه حلم جدل نیست

+++ گیرم دنیایی آدم بیان بهت گله مند بشن، تو خودت انتخاب کردی رفیق نباشی !!!

++++ خدایا! خودمونیم 

چه جوری دلت پای ما بنده هات خوشه !؟